نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسندگان
1 Azarbaijan Shahid Madani University
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In this paper, using Aristotle's theories on tragedy, we will
clarify the significance of "discovery" and "reversal" in
Parvin's three poems entitled "Gereh Goshay", "Do Mahzar",
and "Goftar va Kerdar". Parvin Etesami, as one of the greatest
Iranian poets, is mainly known for her depiction of social problems in her
poetry, but one of the most important aspects of her poetry is the amalgamation
of classic poetry with the modern ones and its being under the influence of
Western literature. However, no research so far has directly pointed to the
influence of Aristotle on Parvin. The present research attempts to answer the
question whether or not we can find the Aristotelian elements of discovery and
reversal in Parvin's poems, and if so, how she uses them in some of her poems.
The findings of this research show that Parvin has used the concurrent type of
discovery and reversal in them. This research has been conducted through
comparison, adaptation, and analysis.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در طول تاریخ، نویسندگان و شاعران بسیاری ظهور کرده و آثار ادبی فراوانی از خود به یادگار گذاشتهاند. ترجمه و مطالعة این آثار در سایر کشورها موجب پیوند ادبیات ملل و تأثیرپذیری آنها از همدیگر شده است. از این رو، دور از انتظار نیست که برای مثال، نشانههایی از سبک نگارش یک نویسندة غربی در آثار یک ایرانی نیز دیده شود. پروین اعتصامی، یکی از پرآوازهترین شاعران ایرانی، آثار شاعران و نویسندگان پیش از خود- به ویژه شاعران ایرانی مانند مولوی، ناصر خسرو، سعدی و فردوسی- را خوانده و از آنها تأثیر پذیرفته است (بقائی، 1386، 36؛ زرین کوب، 1379، 371). اما آنچه که او را از دیگر شاعران متمایز میکند، تحصیل در یک مدرسة آمریکایی Iran Bethel واقع در تهران (فارغالتحصیل سال 1303 خورشیدی) میباشد. این تجربة تحصیلی سبب شد تا وی بهطور اجتنابناپذیری با اندیشه و ادبیات غرب نیز آشنا شود. در این مقاله افزون بر آشکارسازی تأثیر ادبیات غرب بر پروین اعتصامی، سه شعر برگزیدة پروین با عناوین «گرهگشای»، «دو محضر»، و «گفتار و کردار» را از منظر دو عنصر ارسطویی «کشف» و «دگرگونی» بررسی خواهیم کرد.
در این مقاله، برای درک بهتر میزان تأثیرپذیری پروین از ادبیات غرب، نخست مروری اجمالی بر تاریخ و ادب دورة مشروطه خواهیم داشت تا نشان دهیم که تأثیرپذیری ادبیات این دوره از ادبیات غرب، امری اجتنابناپذیر بوده است. سپس، با دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی، و نیز انواع کشف آشنا خواهیم شد تا نمود آنها را در سه شعر «گرهگشای»، «دو محضر»، و «گفتار و کردار» از اشعار دیوان پروین مورد بررسی قرار دهیم. سپس، سه شعر مورد نظر بر اساس نظریههای ارسطو در باب پیرنگ تراژدی که در عین حال در اشعار روایی نیز مصداق پیدا میکنند تحلیل گردیده و در پایان، نتایج ارائه خواهد شد. نتایج پژوهش نشان میدهد که زیبایی این اشعار با کاربرد نوع کشف و دگرگونی ارتباط نزدیکی دارد. پروین از میان انواع کشف تقدمی، تأخری و همزمانی، تنها از نوع همزمان کشف و دگرگونی در سه شعر یاد شده استفاده کرده است که به عقیده ارسطو، برترین نوع کشف محسوب میگردد.
بحث و بررسی
تأثیرپذیری پروین از ادبیات غرب
محمد اسحاق، نویسندة هندی و استاد ادبیات فارسی، معتقد است که پروین اعتصامی «از لحاظ انتخاب موضوع و نحوة بیان شاعری کاملاً مدرن» است و «اثر تحصیلات غربی که داشته در شعرش نمایان است» (مشرف، 1390، 137). در این که پروین شاعری توانا بود و با تکیه بر مطالعات و زحمات بیوقفة خود، سرانجام به جایگاه والایی در میان شاعران ایرانزمین رسید، شکی نیست. اما با نگاهی به زندگی و آثار یوسف اعتصامی- پدر پروین- درمییابیم که پروین از پدر خود نیز مطالب بسیاری آموخته و این آموختهها را در اشعار خود بهکار برده است، زیرا تعلیم و تربیت پدرش یوسف، پروین را نه تنها با سنتهای ادب فارسی، بلکه «با ادبیات اروپایی هم آشنا میداشت» (زرینکوب، 1379، 365-364). یوسف اعتصامی تحت تاثیر اندیشة غربی حاکم بر ادبیات دورة مشروطه، آثار زیادی از خود به جای گذاشت. مهمترین این آثار مجلة «بهار» بود. این مجله نیز مانند بیشتر مجلههای دیگر آن زمان، تحت تأثیر فرهنگ غرب- مخصوصاً «فرانسه» (اثنیعشری، 1380، 127) - بود زیرا نویسندگان آن زمان کسانی بودند که یا در اروپا و یا «به سبک اروپایی در مدارس نوین ایران» (همان 127) تحصیل کرده بودند. همچنین، اکثر مقالههایی که در «بهار» چاپ شده، ترجمة آثاری از شاعران و نویسندگان غربی و ترک و عرب است. «بهار» از ماهنامههای معتبری است که در آشنا کردن ایرانیان با آثار نویسندگان و شاعران و اندیشهوران غرب، سهمی بسزا دارد (درودیان، 1385، 93).
برخی از ویژگیهای ادبیات دورة مشروطه عبارتند از: آزادیخواهی، برابری حقوق زن و مرد، تجددگرایی، مبارزه با خرافهگرایی، فرهنگ و آموزش نوین، و ستایش علوم جدید (مشرف، 1391، 20-21؛ شفیعی کدکنی، 1392، 86؛ شفیعی کدکنی، 1380، 35 و 39). با نگاهی به آثار یوسف اعتصامی میتوان دید که مضمون آثار او خارج از این ویژگیها نیستند. برای مثال، میتوان به کتاب تربیت نسوان اشاره کرد که در واقع ترجمهای فارسی از کتاب تحریر المراة تألیف قاسم امین مصری است. این کتاب به مسئلة برابری حقوق زن و مرد میپردازد. شاید بتوان گفت یوسف اعتصامی پایهگذار ادبیات فمینیستی در ایران بود (آرینپور 8) زیرا وی:
در شمارههای مختلف مجلة «بهار» مقالات متعددی دربارة تربیت زنان آورده و توجه خاصی به این موضوع داشته است. در شمارههای متعدد «بهار»، اخبار مربوط به اختراعات و پیشرفتهای علمی خانمهای اروپایی و آمریکایی، تلاش زنان برای عضویت در پارلمان اروپا و مشارکت در خدمات عمومی و ادارات دولتی، تظاهرات فمینیستها در شهر لندن و مانند آن چاپ شده است (مشرف، 1391، 22).
برخی از اشعار دیوان پروین نیز به حقوق زن اشاره دارند. برای مثال، میتوان به اشعار «زن در ایران»، «نهال آرزو»، و «فرشتة انس»اشاره کرد. بدین سبب، میتوان دریافت پروین دغدغة مسائل و مشکلات زنان را از پدرش به ارث برده است.
با آغاز مشروطیت، شعر شاعران «تنها در مفاهیم و مضامین» تغییر پیدا کرد، اما «از نظر قالب هیچ تفاوتی با شعر گذشتة ما» نداشت (حقوقی، 1383، 385 و 390). به عبارت دیگر، شعر پروین دارای قالب کلاسیک و محتوای مدرن است و از اینرو، همانطور که مرتضی محسنی و غلامرضا پیروز نیز در مقالة خود با عنوان «پروین اعتصامی در گذرگاه سنت و مدرنیته» اشاره کردهاند، شعر پروین تلفیقی از ادبیات سنتی و مدرن است (52). یکی از دلایل ثابت ماندن قالب شعری دورة مشروطه، «رشد نشر کتب و مباحث دستوری و وجود انجمنهای ادبی تحت کنترل» دولت آن زمان بود که به حفظ و ترویج ادبیات سنتی ایران مبادرت میورزید (شفیعی کدکنی، 1380، 52). اما محمدعلی اسلامیندوشن در کتاب جام جهانبین، در میان بحثهای گوناگون خود درصدد اثبات این نکته است که ترجمة آثار شاعران غربی بر شاعران ایرانی تاثیرگذار بوده است. تأثیر شعر اروپایی بر محتوای شعر دورة مشروطه، همچنانکه ندوشن به صراحت مطرح میکند، «انکارناپذیر است و ترجمههایی که تکتک، از شاعرانی چون لافونتن و ویکتور هوگو و لامارتین صورت گرفته بود، بر گویندگان ما تأثیر نهاد» (اسلامیندوشن، 1363، 158؛ آژند، 1363، 162). یوسف اعتصامی نیز «به سبب ترجمة بینوایان Les Misérables اثر ویکتور هوگو Victor Hugo و بعضی قطعات منثور به زبان فارسی، موجب آشنایی ایرانیان با فکر عصر رمانتیک شد» (مشرف، 1390، 137). وی در یکی از شمارههای مجله «بهار» به دفاع از آشنایی با ادبیات غرب پرداخته و «ضرورت اخذ جوانبی از ادب فرنگی را یادآور شده است» (شفیعی کدکنی، 1392، 242). پروین نیز افزون بر آشنایی کامل با «ادبیات انگلیس» (آژند، 1363، 177)، «بیتردید از فکر اروپایی، خاصه شعرهایی که پدرش اعتصامالملک از گویندگان فرانسوی ترجمه میکرده، متأثر بوده» (اسلامیندوشن، 1363، 159؛ ایراندوست تبریزی، 1371، 5).
شعر پروین تلفیقی از «خرد و پند» کهن، همراه با نوعی دلسوزی و واکنش در مقابل مسائل دور و بر خود است که در جای خود یادآور نویسندگان قدیم میباشد و اغلب پوششی از رمانتیسم در خود دارد که تأثیر ادبیات غرب نیز در آن به چشم میخورد (آژند، 1363، 343).
برخی از اشعار پروین که برگرفته از ترجمة اشعار غربی چاپ شده در مجلة «بهار»ند،عبارتند از: «ارزش گوهر» از «خروش و مروارید» اثر لافونتن Jean de La Fontaine شاعر فرانسوی؛ «پایمال آز» از ازوپ Aesop؛ «جولای خدا» از شعر «عزم و نشاط عنکبوت» اثر آرتور بریزبان Arthur Brisbane، نویسندة آمریکایی؛ «نغمة رفوگر» از تامس هود Thomas Hood، شاعر انگلیسی؛ «یاد یاران» از قطعة «بهیک مومیایی مصر» Address to the Mummy in Belzoni’s Exhibition اثر هوراشیو اسمیت Horatio Smith، شاعر انگلیسی (درودیان،1385، 97؛ شفیعی کدکنی، 1392، 273؛ زرینکوب، 1379، 367)؛ «آشیان ویران» که در زمرة اشعاری است که «تحت تأثیر آثار شاعران رمانتیک غرب ساخته شدهاند» (حقوقی، 1383، 399)؛ و «قطرات سه گانه» اثر تریللو شاعر ایتالیایی «که منشاء الهام یکی از شاهکارهای پروین اعتصامی است» (شفیعی کدکنی، 1392، 150).
با در نظر داشتن نکاتی که دربارة پروین، پدرش و برهة تاریخی زندگانی آنها ذکر شد، درمییابیم که این دو، آثار خود را تحت تأثیر فضای ادبی دورة مشروطه خلق کردند و از آموختههای خود از ادبیات غرب نیز در نگارش آثار خود بهره جستند. با مطالعة دقیق اشعار پروین میتوان نشانههای بیشتر و ظریفتری از این آموختهها را یافت، زیرا پروین در کنار حفظ «اصالتهای شرقی و اخلاقی» خود، از ادبیات غرب نیز در جهت عمق بخشیدن به اشعار و وفق دادن آنها با اقتضائات زمان خود استفاده کرده است (خالقیراد، 1369، 57)، و همانگونه که احمد کریمی حکاک در مقالة خود با عنوان «پروین اعتصامی، شاعری نوآور: تحلیلی از شعر «جولای خدا»» اشاره میکند، در شعر پروین و چند تن دیگر از شاعران ایرانی اوایل قرن بیستم، جریانی که بر خلاف مسیر سنت در حرکت است، در لایههای زیرین جویبار جاری است، و از این روست که در نگاههای گذرا و شتابزده به چشم نمیآید (266).
اما تأثیرپذیری پروین از ادبیات غرب به ترجمه و مضمون اشعارش محدود نمیشود و همچنانکه این مقاله نشان خواهد داد، پروین در سرودن اشعار روایی خود از نظریههای ادبی ارسطو نیز بهره جسته است. نکتة قابل توجه این است؛ اصطلاحاتی که ارسطو در فن شعر ابداع کرده، جهانشمولاند و تا حدودی در همة آثار روایی دیده میشوند. گرچه وجود اصطلاحات ارسطویی در اشعار روایی پروین به منزلة تأثیرپذیری پروین از ادبیات غرب نیست، اما تاکنون در هیچ تحقیقی بهتأثیر ارسطو، اولین نظریهپرداز ادبی غرب، بر اشعار پروین اشاره مستقیمی نشدهاست. این پژوهش در جستجوی پاسخ بهاین پرسش است که آیا میتوان دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی را در اشعار پروین یافت؟ و اگر چنین است، پروین آنها را چگونه در برخی از اشعارش بهکار میبرد؟ البته هدف این پژوهش، ارائة تحلیلی کلی از تمام اشعار دیوان پروین با استفاده از نظریههای ارسطو نیست، بلکه اثبات وجود نظریههای ارسطو (به عنوان یکی از پایهگذاران نقد ادبی مغرب زمین) در برخی از اشعار پروین است.
کشف و دگرگونی
کشف و دگرگونی دو جزء مهم تراژدیاند که برای اولین بار توسط ارسطو در کتاب فن شعر مطرح شدهاند. کشف، برابر واژة یونانی ἀναγνώρισιςاست که در انگلیسی به دو واژةAnagnorisis و Discovery ترجمه شده است. Discovery به برابرهای فارسی شناسایی (بابایی، ذیل واژه)؛ تعرف یا تحلیل (حسینی، ذیل واژه)؛ کشف حقیقت (شمیسا، 1373، 143)؛ و بازشناخت (زرینکوب، 1369، 131) برگردانده شده، اما در اصطلاح ادبی، کشف «فرایند آگاهی شخصیت نمایشنامه بر نکته یا حقیقتی است که تا آن وقت از آن بیخبر و غافل بوده است» (داد، 1375، 241). ارسطو نیز کشف را چنین تعریف میکند: «بازشناخت، چنانکه از نام آن نیز بر میآید، انتقال است از ناشناخت به شناخت که سبب میشود، میانة کسانی که میبایست به سعادت یا شقاوت رسند، کار از دوستی به دشمنی، یا از دشمنی به دوستی بکشد» (زرینکوب، 1369، 131). بنابراین، کشف زمانی روی میدهد که شخصیت، از واقعیتی که تاکنون خبر نداشته، آگاه شود و باعث تغییر رابطهای از دوستی به دشمنی و یا برعکس شود، مانند ادیپ در نمایشنامة ادیپ شهریار که در پایان درمییابد مردی که با دست خود به قتل رسانده، پدرش و زنی که با او همبستر شده، مادر اوست.
دگرگونی، برابر واژة یونانی περιπέτεια است که در انگلیسی به دو واژة Peripeteia و Reversal ترجمه شده است. Reversal در فارسی به معانی مختلفی مانند حرکت معکوس یا دگرگونی ناگهانی (بابایی، ذیل واژه)؛ تغییر سرنوشت یا بختبرگشتگی (شمیسا، 1373، 142-143) و واژگونی بخت (مقدادی، ذیل واژه) برگردانده شده است، اما در اصطلاح ادبی، دگرگونی «کیفیتی است که معمولاً پیرنگ داستان و نمایش بر آن استوار است و آن تغییر موقعیت و وضعیت داستان از یک حالت به حالت عکس آنست» (داد، 1375، 241). از نظر ارسطو نیز دگرگونی «عبارت است از تبدل فعلی به ضد آن» (زرینکوب، 1369، 131) که به معنی تغییری کامل در احوال و رفتار شخصیت میباشد و پیامد آن تحولی عظیم، خواه خوشایند و خواه ناخوشایند، در زندگی شخصیت اصلی رخ میباشد، مانند ادیپ که پس از اینکه متوجه شد پدرش را کشته، با مادرش همبستر شده و خودش عامل طاعون بوده، احوالش منقلب شد و خودش را مجازات کرد.
همانطور که مشاهده میشود، برابرهای زیادی برای این دو اصطلاح ارائه شده، اما در این مقاله از برابرهای کشف از کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی: واژهنامة مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپایی (تطبیقی و توضیحی) تألیف سیما داد، و دگرگونی از کتاب ارسطو و فن شعر ترجمه عبدالحسین زرینکوب استفاده خواهیم کرد، زیرا توضیحات، تعاریف و مثالهای ارائه شده در این کتابها، بهاهداف و معانی مورد نظر مقالة ما نزدیکترند.
نکتة مهمی را که باید به خاطر داشت، شباهت و تفاوت بین کشف و دگرگونی است. هر دوی این عناصر به تغییری در شخصیت اشاره میکنند و از این لحاظ شباهت دارند. تفاوت آنها در این است که کشف تغییری درونی (فکری) و انتقال از ناآگاهی به آگاهی است، اما دگرگونی تغییری بیرونی (رفتاری و یا قابل لمس) در بخت و اقبال فرد است، مانند سقوط از اوج به قهقرا، رسیدن از فقر به ثروت و یا گذر از تیرهبختی به خوشبختی. اگر بار دیگر مثال ادیپ را در نظر بگیریم، تغییر درونی زمانی برای ادیپ اتفاق میافتد که وی متوجه میشود پدرش را به قتل رسانده و با مادرش همبستر شده است، زیرا پس از مدتها به هویت واقعی خود (و پدر و مادرش) پی میبرد. تغییر بیرونی- که به مراتب واضحتر است- زمانی روی میدهد که ادیپ چشمهای خود را کور میکند، زیرا رفتارش تحت تأثیر اتفاقهای قبلی به کلی عوض شده و از پادشاهی به گدایی تنزل کرده و مجبور شده به خاطر سوگندش نفی بلد کند.
ارسطو انواع مختلفی برای کشف برشمرده است که از لحاظ میزان تأثیرگذاری و هنری بودن با هم تفاوت دارند و میزان مهارت شاعر را نشان میدهند. نوع اول آن «عبارت است از بازشناخت به وسیلة نشانههای مرئی... مثل آثار زخم... گردنبند یا دستبند...» (زرینکوب، 1369، 141)، مانند سهراب در داستان رستم و سهراب فردوسی که «از کیستی خود خبر ندارد و سرانجام با پرسوجو از مادر، خود را میشناسد و پس از وقوع حادثه، یک نشانة عینی «بازوبند» موجب بازشناخت میشود» (محمدصالحی دارانی، 1388، 156). نوع دوم، «آن بازشناختهاست که به ذوق شاعر ابداع شده باشند» (زرینکوب، 1369، 141). نوع سوم «آن گونه بازشناخت است که با یادآوری حاصل میشود، یعنی دیدن چیزی یک احساس سابق را به خاطر آورد» (همان، 141-142)، برای مثال رستم پس از کشته شدن سهراب «زره او را میگشاید و مهرة پهلوانی خود را بر بازوی او میبیند و درد و اندوهش تازه میشود و جامه بر خویشتن میدرد» (محمدصالحی دارانی، 1388، 164). و نوع چهارم، «آن بازشناخت است که از روی قیاس حاصل آید» (زرینکوب، 1369، 142)، که نمونهای از آن را نیز در رستم و سهرابمیبینیم: «سهراب نیز با برانداز کردن لشکر ایران و دیدن رستم... میگوید: این پهلوان بزرگ با نشانیهای مادر مطابقت میکند و گمان میکنم رستم است» (محمدصالحی دارانی، 1388، 163).
کشف و دگرگونی میتواند به سه شکل رخ دهد: کشف بعد از دگرگونی؛ کشف قبل از دگرگونی؛ و کشف همزمان با دگرگونی. ارسطو معتقد است بهترین نوع کشف آن است که «از خود حوادث حاصل آید» (زرینکوب، 1369، 142) و به دنبال آن بیدرنگ دگرگونی نیز رخ دهد: «خوشترین بازشناخت آن است که با دگرگونی همراه ]همزمان[ باشد، از آنگونه که در نمایشنامة ادیپوس یافت میشود» (همان 131). بنابراین، اتفاقاتی که در پایان نمایشنامة ادیپ شهریار برای ادیپ رخ میدهد، بهترین نوع کشف محسوب میشود: تمام اتفاقها به صورتی پیش میروند که در پایان، بیدرنگ پس از آشکار شدن هویت پدر و مادر ادیپ (کشف)، احوال پادشاه ادیپ دگرگون میشود و پس از فهمیدن مطالبی که پیشتر نمیدانست، خود را مسئول همة مصیبتها دانسته، چشمهای خود را کور میکند و شهر را مانند گدای بینوایی ترک میگوید (دگرگونی).
اگرچه ارسطو کشف و دگرگونی را دو جزء مهم ادبیات نمایشی (تراژدی و کمدی) میداند، اما در کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی: از افلاطون تا عصر حاضر، دکتر مقدادی در مدخل کشف، مثالی از داستان جنایی «نامة مسروقه» The Purloined Letterاثر ادگار آلن پو Edgar Allan Poe را نیز آورده است (مقدادی، 1378، 99-394) و چنین به نظر میرسد که این دو اصطلاح ارسطویی منحصر به تراژدی و کمدی نبوده و به دلیل جهانشمول بودن، میتوان آنها را در سایر انواع ادبی (مانند داستان کوتاه و شعر روایی) نیز بهکار برد.
بنابراین، تلاش ما بر این خواهد بود تا نشان دهیم این دو عنصر ارسطویی در اشعار پروین نیز بهکار رفتهاند، زیرا همانطور که خواهیم دید، اشعار پروین گاهی قالب داستان و حکایت به خود میگیرند و در اینگونه اشعار، او «دقیقاً روش حکایتپردازی بزرگان شعر کلاسیک فارسی» را دنبال میکند با این تفاوت که «مفاهیم اجتماعی زمان شاعر در این حکایتها نمود و تجلی بیشتری دارد» (حاجیان نژاد، 1386، 92). در ادامه، به بررسی دو عنصر کشف و دگرگونی در سه شعر «گرهگشای»، «دو محضر» و «گفتار و کردار» از پروین خواهیم پرداخت تا میزان اهمیت این دو عنصر ارسطویی در اشعار پروین مشخصتر شود. همچنین، خواهیم دید که کشف و دگرگونی در این سه شعر، برخلاف سایر اشعار ارسطویی پروین، بهطور همزمان برای شخصیتهای اصلی رخ دادهاند و بهترین نوع کشف و دگرگونی محسوب میشوند.
«گرهگشای»
مثنوی «گرهگشای»، داستان پیرمرد مفلسی است که فرزندانش در بستر بیماریند و به غذا احتیاج دارند، و پیرمرد علیرغم تلاش زیاد، نمیتواند برایشان طعامی فراهم سازد. سرانجام پس از مدتی تلاش بیحاصل، آسیابان یک کیسه گندم به پیرمرد میبخشد. پیرمرد کیسة گندم را به دوش گرفته و راهی خانه میشود، اما از آنجایی که گندم به تنهایی برای حل مشکلاتش کافی نبود، در راه از خدا طلب گشایش روزی میکند:
زد گره در دامن آن گندم، فقیر |
شد روان و گفت کای حی قدیر |
گر تو پیش آری به فضل خویش دست |
برگشایی هر گره کایام بست |
... |
|
بس گره بگشودهای، از هر قبیل |
این گره را نیز بگشا، ای جلیل |
(اعتصامی، 1363، 212)
پس از این راز و نیاز، پیرمرد متوجه میشود که مدتی است «گره» کیسة گندم باز شده و گندمها روی زمین ریخته شدهاند. برای همین از ضعف خدا در تشخیص گرة کیسة گندم از گرة مشکلات او، لب به شکایت میگشاید:
بانگ بر زد، کای خدای دادگر |
چون تو دانایی، نمیداند مگر |
سالها نرد خدایی باختی |
این گره را زان گره نشناختی |
... |
|
من خداوندی ندیدم زین نمط |
یک گره بگشودی و آنهم غلط[1] |
(همان 212-213)
پس از شکایتهای بسیار، پیرمرد علیرغم ناامیدی، به جمعکردن گندمها از روی زمین مشغول میشود و در کمال ناباوری یک کیسة طلا بین گندمها پیدا میکند. اینجاست که کشف و دگرگونی در کنار هم برای پیرمرد اتفاق میافتد: وی که پس از باز شدن گره از کیسة گندم از رحمت خدا ناامید شده و حتی به علم خداوند شک کرده بود، در پایان پس از پیدا کردن کیسة طلا به اشتباه خود و عظمت خداوند پی برده و به این نتیجه میرسد که:
هر بلایی کز تو آید، رحمتی است |
هر که را فقری دهی، آن دولتی است |
(همان 213)
که در واقع مصداق این بیت معروف از سعدی است:
خدا گر ز حکمت ببندد دری |
ز رحمت گشاید در دیگری |
همانطور که پیشتر اشاره شد، کشف باعث تغییری درونی (فکری) و دگرگونی باعث تغییری بیرونی (رفتاری) در یک شخص میشود. میتوان گفت که در این شعر، تغییر درونی دو بار برای پیرمرد رخ میدهد: بار اول، زمانی است که وی پس از باز شدن گره از کیسة گندم، عجولانه قضاوت کرده و تصور میکند که خداوند، قادر به تمایز گرة مشکلات از گرة کیسه نیست. بار دوم، زمانی است که پیرمرد کیسة طلا را بین گندمها پیدا میکند. تفاوت کشف دوم با کشف اول در این است که به دنبال آن، دگرگونی نیز رخ میدهد که همان تغییر بیرونی است و پس از آن، پیرمرد از فقر به ثروت میرسد. تغییر و تحول فکری نیز به وضوح در سخنان پیرمرد دیده میشود، زیرا در ادامه، همچنانکه علیرضا حاجیاننژاد در مقالة خود با عنوان «شیوة حکایتپردازی پروین در مثنویها» برمیشمارد، وی از زبان خود حکمت کارهای الهی را بیان میکند و اعلام میکند که کار خدا غیر کار مخلوق است و او همیشه جانب مصلحت بندگان خود را نگاه میدارد... منتها این ظرف تنگ اندیشه و احساس ما بندگان اوست که مصلحتهای خودمان را در نمییابیم و خیلی زود قضاوت میکنیم... در حالی که آنچه که به نظر ما نادرست و قهر مینماید، در نظر آن لطف مطلق، لطف و مصلحت حقیقی ما در آن است (حاجیان نژاد، 1386، 102-103).
«دو محضر»
«دو محضر» نیز در قالب مثنوی نوشته شده، اما تمثیلی نیست و در نظر برخی منتقدان، جزو اشعار فمینیستی پروین محسوب میشود: «شاعر در این شعر، تصویر پنهان شدة پرمعنا و زندگیبخش زن را به مردان که خود را صاحبان قدرت و قانون میدانند، نشان داده است» (صادقی گیوی و پرهیزگاری، 1390، 221). همانطور که از عنوان شعر پیداست، دو محضر- یکی، مکان رسیدگی به اختلافات مردم و دیگری، منزل یک زن و شوهر- با هم مقایسه شدهاند.
داستان شعر «دو محضر» از این قرار است که روزی یک قاضی، خشمگین وارد خانه شده و همسرش را به خاطر تنبلی سرزنش میکند، چرا که معتقد است که او نسبت به مشکلات زندگی مردان بیاعتناست و در منزل ایام را به راحتی سپری میکند:
ناگواریها مرا برد از میان |
تو غنودی در حریر و پرنیان |
تو نشستی تا بیارندت ز در |
ما بیاوردیم با خون جگر |
(اعتصامی، 1363، 133)
سپس، قاضی اعلام میدارد که از این وضع خسته شده و از این پس میخواهد همانند زنش در خانه بماند:
خدمت محضر ز من ناید دگر |
هر که را خواهی، به جای من ببر |
بعد ازین نه پیروم، نه پیشوا |
چون تو، اندر خانه خواهم کرد جا |
(همان 134)
علیرغم انتظار قاضی، همسر وی این پیشنهاد را قبول کرده و چند روز خانه را ترک میکند و امور منزل را به قاضی میسپارد. در آغاز، همه چیز مطابق معمول پیش میرود، اما پس از گذشت چند روز، آشوبی در منزل به راه میافتد و خادم و طباخ و فراش و دربان به جان هم افتاده و اسرار ناگفتة همدیگر را فاش میکنند. هر کس، دیگری را به دزدی متهم کرده و خود را مبرا از هر گونه گناه میدانست. پس از این که قاضی با آن همه ادعایش نتوانست اختلاف بین آنها را حل و فصل کند، به اشتباه خود اعتراف کرده و تصمیم میگیرد، محضر منزل را به قصد محضر دادگاه ترک کند. اینجاست که کشف و دگرگونی به طور همزمان برای قاضی رخ میدهد:
دید قاضی، خانه پر شور و شر است |
محضر است، اما دگرگون محضر است |
... |
|
چون امین نشناخت از دزد و دغل |
دفتر خود را نهاد اندر بغل |
گفت: زین جنگ و جدل، سر خیره گشت |
بایدم رفتن، گه محضر گذشت |
(همان 135)
قاضی در ابتدا تصور میکرد کارش سختتر از کار زن در خانه است و به همین سبب همسر خود را به جهت تنبلی سرزنش کرده و منزلنشین میشود. اما پس از این که نمیتواند یک اختلاف کوچک را بین اعضای خانه حل و فصل کند (کشف)، به اشتباه خود اعتراف کرده و اظهار پشیمانی میکند و تصمیم میگیرد تا به محضر خودش، یعنی محکمه، بازگردد (دگرگونی). قبل از اینکه قاضی خانه را به قصد محضر ترک کند، همسرش از راه میرسد و حالا نوبت اوست که قاضی را سرزنش کند:
چون ز جا برخاست، زن در را گشود |
گفت: دیدی آنچه گفتم راست بود |
تو، به محضر داوری کردی هزار |
لیک اندر خانه درماندی ز کار |
... |
|
تا تو اندر خانه دیدی گیر و دار |
چند روزی ماندی و کردی فرار |
من کنم صد شعله در یک دم خموش |
گاه دستم، گام چشمم، گاه گوش |
(همان 135)
در این شعر نیز تغییر درونی و بیرونی که برای قاضی رخ میدهد، قابل تأمل است. قاضی پس از اینکه متوجه میشود قادر به حل اختلاف اعضای منزل نیست، به این نکته اشاره میکند که برخلاف شباهت زیاد، محضر منزل با محضر دادگاه تفاوت بسیار دارد. در هر دو، صحبت از حل اختلاف است، اما قاضی قادر به حل اختلاف در خانة خود نیست و فقط در محضر قضاوت خارج از منزل موفق است. پس عقیدة قاضی دربارة این مسئله عوض میشود و یک تغییر درونی برای وی رخ میدهد که در واقع قدردانی از زحمات همسر و ارج نهادن بر تلاشهای روزمرة وی برای حفظ نظم در منزل است. تغییر بیرونی- که بیدرنگ پس از تغییر درونی برای قاضی اتفاق میافتد- نیز ترک منزل و بازگشتن به محضر دادگاه است، زیرا قاضی در این «جنگ و جدل» شکست خورده و از کار خود پشیمان شده است. اما این تغییر زمانی مشهودتر است که زنش او را مورد سرزنش قرار میدهد و او در مقابل سخنان زن سکوت کرده و جوابی نمیدهد، زیرا اشتباه خود را پذیرفته است و اعتراف کرده که حق با زن اوست. پس از این واقعه نیز قاضی بدون شک با همسرش نرمتر رفتار خواهد کرد، زیرا متوجه شده که مدیریت منزل کار سختی است.
«گفتار و کردار»
«گفتار و کردار»، شعری تمثیلی در قالب قصیده است و استفاده از حیوانات در این شعر، آن را در دستةتمثیلات جانوری beast fables قرار میدهد. در تمثیلات جانوری، از حیوانات به صورت نمادین برای بیان مفاهیم تعلیمی استفاده میشود؛ برای مثال، ممکن است طوطی، نماد انسان غافل و مورچه، نماد انسان زحمتکش باشد. این نوع تمثیلات همیشه با یک نتیجة اخلاقی moral به پایان میرسند (آبرامز، 2009، 8). تمثیلات جانوری از طریق کتاب کلیله و دمنه به ایران راه یافتند[2]. در واقع، هدف اینگونه داستانها- که تمثیلات رمزی نیز نامیده میشوند- بیان «معانی و آموزههای بلند اخلاقی و تعلیمی» اند و حضور حیوانات در داستانها نشانگر آمیختگی دنیای آدمیان و حیوانات ... است که در متون رمزی یا عرفانی فارسی مورد نظر قرار گرفتهاست و شاعرانی چون پروین اعتصامی، هوشمندانه از این شیوة تعلیمی برخوردار شدهاند و با استفاده از روش پیشینیان به طریق غیرمستقیم در قالب حکایات و تمثیلات رمزی دلکش، زبان گفتگوی حیوانات را بهانة تعالی اخلاقی و انسانی قرار دادهاند (زمردی، 1386، 183).
شعر «گفتار و کردار»، با سرزنش گربه توسط شیر آغاز میشود. شیر، گربه را حیوانی تنپرور و بیوجدان خطاب میکند که شرافتمندانه به سراغ شکار نمیرود و به غذای همه دست مییازد. از نظر شیر، هیچکس از پیرزن، دهقان، چوپان، فقیر و غنی از دستبرد گربه در امان نیست، زیرا او حاضر است به هر کاری دست بزند تا نتیجة رنج و تلاش هر انسانی را به چنگ بیاورد و هرگز برایش مهم نیست که آن شخص چه کسی باشد:
نه ماست مانده ز آزت به خانة زارع |
نه شیر مانده ز جورت، به کاسة چوپان |
گهت زگوش چکانند خون و گاه از دم |
شبی ز سگ رسدت فتنه، روزی از دربان |
(اعتصامی، 1363، 214)
سپس، شیر گربه را به زندگی در بیشه دعوت میکند، چرا که معتقد است زندگی و شکار در بیشه، کار حیوانات آزاد و باوجدان است:
بیا به بیشه و آزاد زندگانی کن |
برای خوردن و خوش زیستن، مکش وجدان |
(همان 214)
و مهمتر اینکه:
شکارگاه، بسی هست و صید خفته بسی |
به شرط آن که کنی تیز، پنجه و دندان |
(همان 214)
و بدین ترتیب، گربه نصیحت شیر را پذیرفته و به دنبال یافتن یک زندگی شرافتمندانهتر و پربارتر راهی جنگل میشود. او در آغاز بسیار مغرور شده و خود را همردیف شیر میداند:
به خویش گفت: کنون کز نژاد شیرانم |
نه شهر و وادی و صحرا بود مرا شایان |
(همان 215)
و حتی معتقد است که تاکنون از قدرت خود بیخبر بوده است:
نبود آگهیم پیش از این، که من چه کسم |
به وقت کار، توان کرد این خطا جبران |
(همان 215)
اما با آغاز شب و طلوع ماه، گربه از صدای حیوانات ترسیده و سراسیمه خود را در کنج غاری مخفی میکند. از قضا، در همین هنگام پلنگی «اندر هوای طعمه» به سوی همان غار میآید و در دهانة غار در کمین مینشیند. گربه با شنیدن صدای پای او به وحشت افتاده، تمام گفتههای قبلی خود را فراموش کرده و به سوی دهانة غار به راه میافتد تا فرار کند، اما پلنگ در دهانة غار او را شکار میکند. اینجاست که گربه در زیر چنگال پلنگ به اشتباه خود اعتراف میکند:
به شهر، گربه و در کوهسار شیر شدم |
خیال بیهده بین، باختم درین ره جان |
ز خودپرستی و آزم چنین شد آخر کار |
بنای سست بریزد، چو سخت شد باران |
(همان 216)
در این شعر نیز تغییر بیرونی و درونی برای گربه به صورت همزمان رخ میدهد: او که در ابتدا خود را بسیار قدرتمند میدانست و معتقد بود که تاکنون از قدرت خود بیخبر بوده، راهی جنگل میشود، اما با آغاز شب در جنگل متوجه اشتباه خود میشود و به این نتیجه میرسد که زندگی در جنگل برای او کاری دشوار و ناممکن است (کشف). بیدرنگ پس از این تغییر درونی، گربه تصمیم به فرار میگیرد، اما در چنگال پلنگ اسیر میشود و جان خود را از دست میدهد (دگرگونی). همانطور که پیشتر اشاره شد، تمثیلات جانوری با یک نتیجة اخلاقی به پایان میرسند. نتیجة اخلاقی این شعر نیز این است که حرص و طمع، عاقبت خوشی ندارد و هر کس باید به اندازة توان خویش انتظار پیشرفت داشته باشد. البته این خودشناسی منوط به استفاده از قوة تعقل نیز میباشد:
منه، گرت بصری هست، پای در آتش |
مزن، گرت خردی هست، مشت بر سندان |
(همان 216)
نتیجه
ادبیات، پیوندی ناگسستنی با دیگر ابعاد زندگی بشر داشته و همواره از دگرگونیهای تاریخی، سیاسی و اجتماعی در طول قرون و اعصار مختلف الهام گرفته است، تا با حفظ پویایی خود، پیامی متناسب و در خور مخاطبان خود ارائه دهد. این مقاله، با مرور دورة تاریخی، که پروین در آن زندگی میکرد، بر آن است تا ثابت کند وی در سرودن اشعار خود، افزون بر ادبیات کهن ایران، از ادبیات غرب نیز، خودآگاه و ناخودآگاه، تأثیر پذیرفتهاست. این تأثیرپذیری از طریق ترجمة آثار غربی و آشنایی مستقیم وی با ادبیات غرب بوده است. در این میان، نظریههای ارسطو، بنیانگذار نظریههای ادبی غرب، در سه شعر «گرهگشای»، «دو محضر»، و «گفتار و کردار» مشهود و قابل بررسی است. بررسی ما در این پژوهش نشان داد که پروین در هر سه شعر از نوع همزمان کشف و دگرگونی، و نه از نوع متقدم و متأخر استفاده کرده که طبق نظر ارسطو، بهترین نوع کشف است. پروین دو عنصر ارسطویی را، بیجهت یا بهطور تصادفی، در کنار هم بهکار نبرده است. کاربرد همزمان کشف و دگرگونی از آن جهت بیشتر تأثیر خود را ایفا میکند که زمینة همپوشانی و تقویت هر دو تغییر برونی و درونی در شخصیت اصلی و خواننده را فراهم میآورد. با کنار هم گذاردن ویژگیهای شعر پروین، میتوان نتیجه گرفت که شعر وی کمنظیر و حتی بینظیر است چرا که با بهرهگیری از تلفیق قالبهای قدیمی و موضوعات و حال و هوای جدید، و کاربرد همزمان کشف و دگرگونی در حکایتها، به نوعی پیروان هر دو نسل را مخاطب قرار میدهد و موقعیتی استثنایی برای انتقال پیام خود پدید میآورد که در آن همواره قوة تعقل مخاطب را به منظور آگاه ساختن او از دنیای پیرامون خود و رساندن وی به درجات متعالیتری از انسانیت به چالش میکشد.
ناگفته نماند که اشعار زیادی از پروین را میتوان به کمک دو عنصر کشف و دگرگونی ارسطو بررسی کرد، مانند شعر «بلبل و مور»، «برگ ریزان»، «گرگ و شبان» و «پایمال آز» (در واقع این شعر اقتباسی است از حکایات ازوپ). در اکثر این اشعار، حیوانات و اشیا در قالب مناظره، ابتدا ادعایی گزاف را مطرح میکنند و در پایان به اشتباه خود پی میبرند. اما با توجه به حوصلة محدود این مقاله، به هیچوجه نمیتوان تمام اشعار پروین و جنبههای فکری آنها را به طور مفصل بررسی کرد و به ناچار تنها روی سه شعر پروین تمرکز کردهایم که به وضوح تام، کشف و دگرگونی مورد نظر ارسطو و نظریهپردازان ادبی را منعکس میکنند. بدیهی است که ما در این بررسی، این دو اصطلاح و مقولة نقد ادبی را در شعر پروین پیاده کردهایم، اما ممکن است از چشمانداز و زاویة دید سایر نظریههای ادبی، بتوان نظری دیگر و متفاوت نیز به شعر پروین داشت.
[1]. در سرودن این شعر، پروین بیگمان باید از عطار در منطقالطیر متأثر شده باشد، چه عطار حکایتی دارد که در آن دیوانهای برهنه میرفت، اما مردم همه تنپوش داشتند، گفت: یا رب جبهای ده محکمم/ هم چو خلقان دگر کن خرمم. سرانجام تنپوشی بر او فرو میافتد، و مرد رو به آسمان میگوید:
مرد مجنون گفت ای دانای راز ژندهای بر دوختی زان روز باز
...
صد هزاران ژنده بر هم دوختی این چنین درزی ز که آموختی
[2]. در دورة ساسانیان، این کتاب توسط برزویة پزشک به فارسی میانه ترجمه شد، پس از یورش اعراب ابن مقفع آن را به عربی برگرداند، رودکی و شاعران دیگر آن را به فارسی دری سرودند، اما نصرالله منشی در شدة ششم، ترجمة ابن مقفع را با فزونپژوهیهایی به فارسی برگرداند.