نقش تجسمات زبانآموزان در مورد فرهنگ و زبان بیگانه (مقصد)، همواره از دهة هفتاد قرن بیستم میلادی مورد توجه نظریهپردازان علم آموزش زبانهای خارجی بوده است، چرا که یک زبانآموز از تجسمات خود که منشأخودی (مبدأ) دارد در مورد آموختن زبان و فرهنگ مقصد استفاده میکند. این تصورات به دو دسته تقسیم میشوند؛ دستة اول تصوراتی که تعامل و همخوانی با فرهنگ و زبان مقصد دارد که به آموزش کمک میکند و دستة دوم تصوراتی که ریشه در تفکرات اشتباه و یا عدم درک مناسب از زبان و فرهنگ مقصد دارد که در کوتاه مدت به مشکل تبدیل میشود ولی در دراز مدت به پیشرفت آموزش کمک میکند. این تصورات میتوانند در بحثهای کلاسی به «تفاهم و یا سوء تفاهم فرا فرهنگی» بینجامند، در اینجا نقش مدرس زبان و اشراف او به مباحث دستوری، ترجمه و فرهنگی بسیار تعیین کننده است.
مقالة حاضر سعی دارد با توجه به برخی از تئوری های مطرح در مسایل فرافرهنگی آموزش زبان به تجزیه و تحلیل دو نمونه در مورد تعامل و همخوانی و دو نمونه در مورد عدم همخوانی و تفاهم فرهنگی اشاره کند. در انتها راه کارهایی که یک مدرس زبان با کمک آنها بتواند از این تصورات در جهت آموزش بهتر استفاده کند، ارایه میشود.