واکاوی قدرت فوکویی و جامعة زنداﻥگونه در نمایشنامة پاسباﻥهای مهربان کاریل چرچیل

نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار بخش زبانهای خارجی، دانشگاه امام صادق

2 مربی بخش زبانهای خارجی دانشگاه امام صادق

چکیده

ماهیت تئاتر سیاسی دههﻫﺎی هفتاد و هشتاد بریتانیا را ﻣﻰتوان با
پایداری آن در برابر گفتماﻥهای ایدئولوژیک قدرت حاکم- به ﻭیژه حزب نومحافظهﻛﺎر
مارگارت تاچر-
بررسی کرد. نمایشنامهﻧﻮیسان انگلیسی که از
اندیشة میشل فوکو تأثیر بسیار گرفتهﺍند، با استناد ﺑﻪ رویدادهای تاریخ، تلاش کردﻩاند
در برابر پنداشتﻫﺎی آرمانی قدرت حاکم سکوت نکنند. از جملة آنها، کاریل چرچیل است که
در نمایشنامة پاسباﻥهای مهربان (١۹۸۴) با تأثیرپذیری از کتاب مراقبت و
تنبیه
(١۹۷۵) میشل فوکو و ترسیم فرانسة پس از انقلاب ١۷۸۹، سرآغاز قدرت
بورژوازی و تداوم سیطرة آن را تا امروز نشان ﻣﻰدهد. بنابراین، این گفتار، در پرتو
تاریخﺑﺎوری نوین، تلاشی برای ترسیم رویکرد ضدقدرت و ضدتاچریسم چرچیل در پاسباﻥهای
مهربان
است؛ و گفتار بررسی نیز ﻣﻰکند که چگونه در نمایشنامة بالا قدرت حاکم
اروپای غربی، شیوهﻫﺎی تنبیهیﺍش را از هراسﺍفکنی مستقیم، مجازات و شکنجة جسم، ﺑﻪ
هراسﺍفکنی نامستقیم، نظارت بر افراد، در جامعه تغییر میﺩهد و از هرگونه اعتراض مدنی
جلوگیری ﻣﻰکند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

An Analysis of Foucauldian Power and Prison-Society in Caryl Churchill’s Softcops

نویسندگان [English]

  • Jalal Dehkordi 1
  • ramin farhadi 2
1 Assistant professor at Imam Sadiq Uinversity
چکیده [English]

The essence of British political theatre of the 1970s and
1980s might be re-read with regard to its resistance to the ideological
discourses of the dominant power—especially those of the Neo-conservatism of
Margaret Thatcher. English dramatists, who were under the substantial influence
of Foucauldian subversive view on power and ideology, through dramatizing the
historical events, attempted to stand against the ideology and idealism of the
ruling power. They began to subvert the literary figures of the past in an
attempt to create a new mentality. Among them, Caryl Churchill in her Softcops
(1984) dramatised Foucault’s Discipline and Punish (1975) along with the
French Revolution in order to depict the hegemony and domination of bourgeois
power from the nineteenth century to the present. This paper is an attempt to
illustrate Churchill’s anti-Thatcherite policy in the mentioned play and her
coping with the how and why the ruling power substituted its explicit and
violent strategies with soft and disciplinary strategies of surveillance for
making obedient subjects to confront and suppress any potential civil
objection.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Caryl Churchill
  • Foucault
  • Thatcherism
  • Disciplinary Power
  • discourse
  • Bourgeoisie
  • Softcops

مقدمه

تئاتر کنونی بریتانیا از ماهیتی سیاسی و ضدقدرت برخوردار است. این تئاتر رویکردی انتقادی نسبت ﺑﻪ مواضع قدرت حاکم و افتخارات آرمانی آن اتخاد کرده است، خیزش دانشجویان ۱۹۶۸ نیز بر روند رویکرد تأثیرگذار بوده است. این خیزش، اعتراضی بنیادی ﺑﻪ قدرتﻫﺎی غربی بود که سیاستﻫﺎی امپریالیستی و سرمایهﺩاری خود را بر جهان تحمیل ﻣﻰکردند، برای مثال: اعتراضات گسترده در آمریکا ﺑﻪ خاطر جنگ ویتنام یا درگیرﻱهای خیابانی در بلفاست ﺑﻪ اعتراض سلطة استعماری انگلستان. نمایشنامهﻧﻮیسان معاصر نیز با تأثیرپذیری از این خیزش و نوشتارهای ضدخودکامگی میشل فوکو، با استفاده از رویدادهای خاص تاریخی و سیاسی و بر صحنه بردن آنها ﺑﻪ همراه دیگر امور اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی مرتبط، در واقع، از سیاست کلی یا مربوط به نهادی خاص از قدرت ﺑﻪ شدت انتقاد کردﻩﺍند.

رخدادهای ۱۹۶۸ فرانسه بر ادبیات نمایشی معاصر بریتانیا تأثیر ﺑﻪ سزایی گذاشت. از این تاریخ ﺑﻪ ﺍین سو، حرفة نمایشنامهﻧﻮیسانی افراطی همچون هاوارد برنتون Howard Brenton و کاریل چرچیل Churchill Caryl آغاز شد. انتقاد از برخی چهرهﻫﺎی مهم در تاریخ و ادبیات، رویکردی متدوال برای آنها ﺑﻪ شمار ﻣﻲآید. به عنوان نمونه، هاوارد برنتون در نمایشنامة چرچیل بازی The Churchill Play (۱۹۷۸) چهرة جدیدی را از وینستون چرچیل نخستﻭزیر انگلستان در جنگ جهانی دوم ترسیم ﻣﻲنماید. برنتن او را ﺑﻪ عنوان رهبر فاشیسم انگلیسی در بریتانیای دهة هفتاد معرفی ﻣﻲکند. در زمان نمایشنامه که دهة هشتاد است، چرچیل از تابوت خود برﻣﻲخیزد و حیاتی دوباره پیدا ﻣﻲکند تا دولتی خودکامه را رهبری کند. در اینﺑﺎره، بون ﻣﻰنویسد که وینستون چرچیلِ برنتن دولتی فاشیستی را ﺑﻪ راه ﻣﻲاندازد و از آنکه چرا نتوانسته آرمانﻫﺎی فاشیستیﺍش را زودتر یعنی در هنگام نخستﻭزیری گذشتهﺍش در کشور اعمال کند، تأسف ﻣﻰخورد (١۰۱). اگرچه خیزش دانشجویان نتوانست انقلابی در فرانسه یا کشورهای دیگر اروپایی پدید آورد، اما توانست دگرگونیﻫﺎیی را در زمینهﻫﺎی گوناگون در تئاتر کنونی بریتانیا ایجاد نماید.

چرچیل در نمایشنامة پاسباﻥهای مهربان Softcops (۱۹۸۴) با ترسیم شیوهﻫﺎی نوین اعمال قدرت همانند مراقبت و انضباط بر جامعه ﺑﻪ تماشاگران خود ﻣﻲگوید که چگونه پس از انقلاب فرانسه قدرﺕهای اروپایی غربی، و همچنین انگلستان، توان هرگونه اعتراض مدنی ﺑﻪ سیاستﻫﺎی خودکامه را از مردم سلب کردهﺍند، و جوامعی زنداﻥگونه بنا نهادند. در واقع، هر زمانیﻛﻪ انقلاب یا اعتراض سیاسی- مدنی گستردهﺍی در اروپا روی داده است، نخستین کشوری که با استناد ﺑﻪ راهبردهای انضباطی و مراقبتی توانسته توان اعتراض را از مردم بگیرد، انگلستان است. این فرایند را ﻣﻲتوان پس از جنگ داخلی انگلستان (۹-١۶۴۲) نگریست که پس از آن دیگر اعتراض مدنی مهمی در این کشور رخ نداده است. یا چناﻥکه پترسون ﻣﻲگوید، پس از آنکه کلاﻥشهرهای اروپایی درگیر آشوﺏها و اعتراضات گسترده شدند، انگلستان تنها شاهد اندک اعتراضاتی در سطوح جامعه بود (١۲).

بحث و بررسی

١- قدرت، راهبردهای انضباطی، و جامعة زنداﻥگونه

میشل فوکو (۸۴-١٩۲۶) یکی از منتقدانی است که با دیدگاهﻫﺎیش تأثیرات ﺑﻪ سزایی بر کارکرد تئاتر پس از وقایع سال ۱۹۶۸ گذاشت. از دهة هفتاد، فوکو در بیشتر نوشتارهایش ﺑﻪ منظور پیشبرد اهداف ضدایدئولوژیک خود، بارها بر دوگانة قدرت/ دانش و مفهوم گفتمان قدرت اشاره کرد. او با روی آوردن ﺑﻪ دوران تاریخ اروپا تلاش کرد ایدئولوژیﻫﺎی قدرت حاکم را از گذشته تا امروز بر خوانندگان آشکار سازد. ﺑﻪ سخن دیگر، هماﻥطور که همیلتون ﻣﻰنویسد، «ادبیات گذشته این شرایط را [برای فوکو] فراهم آورد که قدرت را در درون صور سیطرﻩافکنی که آن را مشروع ﻣﻲکنند تا بر جامعه اعمال گردد، واکاوی نماید» (۲۲). تبارشناسی نهادی از قدرت، از نمای کلی، درکنار چگونگی اعمال آن بر جامعه، رهیافتی است که فوکو آن را سرلوحة کارش قرار میﺩهد.

تأثیرگذارترین نوشتار او، مراقبت و تنبیه: زایش زندان (۱۹۷۵) است. در این کتاب او جوامع را از نظر چگونگی اعمال قدرت به دو گروه پیشامدرن و مدرن تقسیم ﻣﻲکند. اگر اعمال قدرت از بالا ﺑﻪ سطوح پایین جامعه صورت پذیرد، یعنی قدرت از پادشاه آغاز و ﺑﻪ دیگر نهادهای زیردست حرکت کند، با قدرت سلطنتی royal power مواجهﺍیم. در این جامعة پیشامدرن، پادشاه است که مرجع اصلی قانوﻥگذاری است (۱۹۷۷، ۹۵-۸۹). ارتکاب جرم ﺑﻪ معنای ﺑﻰحرمتی ﺑﻪ پادشاه و مخدوش کردن سامانة حکومتی اوست. کسی که در این جامعه مرتکب جنایتی شده باشد، با شدیدترین مجازات روﺑﻪرو ﻣﻲشود. اجرای مجازات او که ﺑﻪطور علنی در میداﻥها شهر اجرا ﻣﻰشد، بسیار بیﺭحمانه بود و محکوم پیش از آنکه جانش را از دست بدهد، ﺑﻪ طرز اسفناکی شکنجه ﻣﻰشد. اما انقلاب فرانسه این روند را دگرگون ساخت، و نوع قدرت از سلطنتی ﺑﻪ بورژوازی یا مردمی انتقال یافت چون این طبقات متوسط و پایین فرانسه بودند که در برابر اشرافیت بپا خاستند. بنابراین، هرم قدرت واژگون شد و قدرت از پایین ﺑﻪ سطوح جامعه اعمال شد (همان). ﺑﻪ گفتة آلتوسر Althusser، انقلاب فرانسه که پنداشتﻫﺎ و نگرهﻫﺎی جدیدی را در جوامع غربی سدة نوزدهم حاکم کرد، قوانین جزایی و سامانة دادگستری را هم اساساً دگرگون ساخت (۱۶). بنابر سخن ضیمران، قوانین جدیدی که پارلمان فرانسه در سدة نوزدهم وضع کرد در راستای بازداری افراد از ارتکاب جرم تعیین شدند نه مجازات خشونتﺑﺎر علنی آنها (۱۴۶). همچنین، برای آنکه هم از میزان خشونت و از مخارج برگزای مراسم مجازات کاسته شود، و هم از شورش احتمالی مردم جلوگیری شود، قدرت بورژوازی از راهبردهای انضابطی در جهت «تولید و کارایی اجتماعی» و «عبرت همگان» بهره گرفت (همان). در حقیقت، چیرگی بر جسم افراد ﺑﻪ چیرگی بر روح و روان آنها تغییر یافت.

از جملة این راهبردهای انضباطی ﻣﻰتوان ﺑﻪ انضباط، نظارت و مراقبت اشاره نمود. مفهوم انضباط، طبق تعریف فوکو، راهبرد یا شیوهﺍی است که قدرت مردمی آن را ﺑﻪ کار گرفته تا تمرینﻫﺎ و آموزشﻫﺎیی را به تن آدمی بدهد و از آن فردی فرمانبردار بسازد (۱۹۷۷، ۱۳۸). بنا ﺑﻪ سخن ضیمران، انضباط سبب این ﻣﻰشود که «اندام انسان چون اجزای ماشین ﺑﻪ فرمان مافوق» ﺑﻪ جنبش درآید (۱۴۸). در کل، وجود و برقراری انضباط در کار بهینة نهادهای گوناگون در جامعه همچون مدارس، کارخانهﻫﺎ، و پادگاﻥها مفید است، اما در جوامع غربی، انضباط مفهوم دیگری هم پیدا ﻣﻰکند و آن نظارت بر افراد است که از راهبرد اصلی و مؤثر قدرت ﺑﻪ حساب ﻣﻰآید. در کلامی دیگر، انضباط در سازوکار قدرت، زمانی کارآمد است که با مشاهده و مراقبت همراه باشد (فوکو، ۱۹۷۷، ۱۶۵). بنابراین، بهترین روش نظارتی و مهمﺗﺮین راهبرد انضباطی قدرت، طرح سراسربین Panopticon جِرِمی بنتام Jeremy Bentham است.

جِرِمی بنتام (۱۸۳۲-۱۷۴۸)، حقوقﺩان و اندیشمند انگلیسی، از نخستین پیشگامان حذف مجازات اعدام و اجرای اصلاحات در قوانین کیفری انگلستان بود. در اینﺑﺎره استامپف ﻣﻰگوید، او بر این باور بود که میزان و نوع مجازات تبیینی باید با توجه ﺑﻪ نوع جرم انجام گرفته اعمال شود (۳۶۸). در واقع، مجازات باید ﺑﻪ گونهﺍی در برابر جرم انعطاﻑپذیر باشد. اما چناﻥکه اشاره شد، با آغاز سدة نوزدهم چگونگی اعمال مجازات هم ﺑﻪ طبع دستخوش دگرگونی اساسی شد. و در نتیجة این دگرگونی، قدرت بورژوازی حضورش را در جامعه بیش از پیش مستحکم کرد، و چنین امری نیز باید با نظارت و مراقبت همه جانبه انجام ﻣﻰگرفت. در اینجاست که بنتام طرح سراسربین خود را ارایه ﻣﻲکند. او نخستین بار در سال ١۷۸۹، برای انقلاب فرانسه، این طرح را برای نهاد زندان تکوین کرد، اما ﺑﻪ دلایلی از ادامة آن بازایستاد. در سال ١۸۰۹، طبق اظهار مک Mack، او طرحی را که در هنگام انقلاب فرانسه رها کرده بود، بار دیگر از سر گرفت (۴۴۰). سمپل Semple نیز ذکر ﻣﻲکند که فرانسة پس از انقلاب، نخستین جایی بود که طرح سراسربین در آنجا اجرا شد (۸-١۰۷). برای اجرای این طرح، ساخت زندان هم ﺑﻪ معماری جدیدی نیاز داشت. ساختار سراسربین بدینﮔﻮنه است: دو استوانة هم‌مرکز که استوانة درونی ویژة زنداﻥباﻥها و استوانة بیرونی برای سلول‌های زندانیﻫﺎست. دیوارة داخلی استوانة بیرونی با میله‌های فلزی طراحی شده بود ﺑﻪ گونهﺍی که فضای داخلی سلول برای نگهبان ﺑﻪطور کامل قابل مشاهده بود. از طرفی استوانة درونی حاوی شمار زیادی حفره بود و زندانی هرگز متوجه ﻧﻤﻰشد که زندان‌بان در هر لحظه از روز و از کدام حفره در حال نظارة کدامین زندانی است. استفاده از سراسربین شامل چندین ویژگی مهم است، از جمله: پرهیز از اعمال خشونت چه از جانب زنداﻥباﻥها چه از طرف زندانیﻫﺎ، کاهش هزینهﻫﺎی مربوطه، و کارکرد آسان و بهینه.

کوتاه سخن آنکه در اندیشة فوکویی طرح سراسربین ﺑﻪ استعارهﺍی از جامعة غربی تبدیل ﻣﻲشود که افراد را همه روزه تحت نظارت قرار ﻣﻰدهند، خواه این نظارت با نصب دوربین در سطح معابر باشد، یا توسط رسانهﻫﺎی گروهی و تبلیغات هدفمند. ملوسی Melossi ذکر ﻣﻲکند که فوکو در مراقبت و تنبیه بر این مطلب تأکید ﻣﻲورزد که روش سراسربین از اساسیﺗﺮین راهبردهای صنعتیﮔﺮی و سرمایهﺩاری جوامع مدرن است تا قدرت حاکم در این جوامع بتواند طرز فکر جدیدی از مراقبت اجتماعی ﺑﻪ وجود آورد (۴۴). چناﻥکه دلوز Deleuze ﻣﻲگوید، جوامع مدرن (از سدة نوزدهم ﺑﻪ این سو) ﺑﻪ عنوان جوامع انضباطی و زنداﻥگونه پنداشته ﻣﻲشوند که با نظارت بر افراد، این احساس را در ذهنﺷﺎن ایجاد ﻣﻲکند که انگار چشمانی همواره آنها را ﻣﻰپایند (۷-۲۵).

۲- پاسبان‌های مهربان: پیدایش و پیروزی شیوﻩهای نرم قدرت

استون و دیاموند Aston and Diamond دربارة آثار نمایشی کاریل چرچیل ﻣﻰگویند که مسئلة قدرت و اوضاع اجتماعی دو درونمایة مهم در آثار او هستند (۱). ﺑﻪ باور چرچیل، قدرت حاکم همیشه در مسیر سیطرهﺍفکنی و نفوذ بر زندگی مردان و زنان در جامعه گام برﻣﻰدارد. چرچیل در نمایشنامهﻫﺎیش تنها بر حقوق زنان یا مسائل فمینیستی متمرکز نیست، بلکه انتقاد از همة آﻥهایی که در انگلستان یا در دیگر کشورهای اروپایی همواره با خودکامگی عرصه را بر مردم تنگ ﻣﻲکنند، موضوعات اصلی آثار او را تشکیل ﻣﻲدهند. بر فرض مثال، در نمایشنامة جنگل دیوانه MadForest (۱۹۹۰)، او انقلاب سال ۱۹۸۹ رومانی را درگیر با مسایلی همچون خشونت و خودکامگی و پایان کمونیسم در آن کشور ترسیم ﻣﻲکند. با این همه، چرچیل در پاسباﻥهای مهربان سیاست یگانهﺍی را دنبال ﻣﻲکند. در این نمایشنامه که تحت تأثیر فزایندة کتاب مراقبت و تنبیه فوکو نوشته شده است، او زندان را ﺑﻪ عنوان مقیاس کوچکﺗﺮی از جامعه درنظر ﻣﻲگیرد که در آن قدرت خودکامة طبقة بورژوا با تکوین و آزمودن راهبردهای انضباطی سعی بر تسلط یافتن و مطیع ساختن افراد در جامعه دارند.

صحنهﭘﺮدازی پاسباﻥهای مهربان،فرانسة انقلابی است که ﺑﻪ سومین دهه از سدة نوزدهم وارد شده است. چناﻥکه اشاره شد، پیامد مهم انقلاب فرانسه، پیدایش قدرت بورژوازی و راهبردهای نوین انضباطی آن است. چرچیل با نشان دادن چگونگی زایش این قدرت ﺑﻪ همراه راهبردهای جدید آن بر این مطلب تأکید ﻣﻰکند که هیچ تمایزی میان انگلستان خودکامة نوین و فرانسة انضباطی سدة نوزدهم نیست که افراد را ﺑﻪ سوژهﻫﺎی مطیع بدل ساختهﺍند و بر کردار و پندار آنها نیز سیطره افکندهﺍند (چرچیل، 1995، ۳). ﺑﻪطور خلاصه، پاسباﻥهای مهربان، در واقع، شکواییهﺍی است در زمینة تحت مراقبت افراد در جامعة انگلستان که توان بروز هر نوع اعتراض اجتماعی از آﻥها دریغ شده است.

همانند بندهای آغازین مراقبت و تنبیه که فوکو با توصیف مراسم علنی اعدامی در سال ۱۷۵۷ نوشتار خود را با آن شروع ﻣﻲکند، کاریل چرچیل هم ﺑﻪ توصیف مجازات دزدی در ملاء عام در پاریس ﻣﻰپردازد که زندانیان و مردم هم در اطراف میدان نظارهﮔﺮ آنند. دووال Duvall، ﺑﻪ جرم دزدی محکوم شده است و هیئت مجازاﺕکننده و چند چهرة اصلی نمایشنامه او را برای مجازات بر صحنه ﻣﻰآورند. پیش از آغاز مراسم، پی‌یر Pierre و مدیر مدرسه را ﻣﻲبینیم که عهدﻩدار گروهی از بزهکارانﺍند؛ آﻥها، همچنین، در حال تبادل نظر دربارة آمادﻩسازی مقدمات مجازات دووال در مقابل مردمﺍند. فوکو ﻣﻲگوید هدف از برپایی اینﮔﻮنه مجازات یا شکنجه کردن محکومان در برابر دیدگان مردم، برانگیختن احساس هراس در مردم از ارتکاب جرم و جنایت است تا این هراسﺍفکنی همچون عامل بازدارندة جرم عمل کند (۱۹۷۷، ۴۵).

پی‌یر نمایندة قدرت مردمی است، اما وزیر Minister که همواره در آرزوی اجرای مجازات و انجام اعدام در ملاء عام است، نمایندة قدرت سلطنتی است. تفاوت بین این دو در نمایشنامه، با طرز فکرشان دربارة چگونگی اعمال مجازات نمایان است. پی‌یر علت کار کردن با بزﻩکاران نوجوان را ﺑﻪ او چنین ﻣﻲگوید: «بچهﻫﺎ با ذهنﻫﺎی لطیف» ﺑﻪ خوبی «تأثیر» آموزش را ﺑﻪ نسبت بزرگسالان دریافت ﻣﻲکنند (چرچیل، 1995، ۵). در نقطة مقابل پی‌یر ، وزیر با تأسف ﺑﻪ او پاسخ ﻣﻲدهد که چرا همچون گذشته دیگر مراسم شکنجه و اعدامی از طلوع تا غروب برگزار ﻧﻤﻰشود: «وقتی بچه بودم، یادم میاد مجازات یه نفر تا شب طول ﻣﻲکشید. تازه ﻣﻲتونستی غذا و نوشیدنی هم بخری... مردم که سواد خوندن و نوشتن ندارن. نطق هم ﻧﻤﻰخوان....اونا جلادی رو ﻣﻲخوان که تو کارش حرفهﺍی باشه. اونا عاشق وسایل شکنجهﺍن....مردم دنبال مدرسه نیستن. اونا یه جشن حسابی ﻣﻲخوان» (همان ١١). در مراسم مجازات دووال، اعتراضی از طرف مردم دیده ﻧﻤﻰشود، اما وقتیﻛﻪ پی‌یر از دووال ﻣﻲخواهد نطقی ندامتﮔﻮنه دربارة دزدی و مجازاتﺍش ایراد کند، در نطق او شکواییهﺍی نهفته است. در این نطق که چند بار با مداخلة پی‌یر قطع ﻣﻲشود، دووال علت اصلی دزیدن را فقر و شرایط سخت خانوادهﺍش بیان ﻣﻲکند (همان ۱۰). تأسف دووال برای فقری است که همین نهاد بورژوازی بر او تحمیل کرده است و نه برای از دست دادن دست راستش: «آدمیزاد هرگز دزدی نمیکنه مگه وقتی که شکمش خالی باشه» (همان).

پس از موفقیت در مجازات دووال، نوبت به لافایت ﻣﻲرسد که کارفرمای خود را بیﺭحمانه ﺑﻪ قتل رسانده است. از او هم همانند دووال، پیش از آغار مجازات خواسته ﻣﻰشود تا نطقی عبرتﺁموز ایراد کند، اما اینﺑﺎر نمایندگان قدرت با فردی که از سرناچاری به دزدی روی آورده است، روبهﺭو نیستند بلکه با قاتلی بسیار خونسرد رودرویند. او ﻧﻪ تنها از اعدام هراسی در دل ندارد، بلکه از آدﻡکشی خود هم تمجید ﻣﻲکند: «ببینم فکر ﻣﻰکنین پشیمونم؟... اصلاً پشیمون نیستم. تازه خوشحالم هستم. کشتنﺍش زیاد آسون نبود، ولی بلاخره کلکﺷﻮ کندم. لافایت راستی راستی یه آدم کشته ها» (چرچیل، 1995، ۱۳). نطق او سبب برافروخته شدن جمعیت نظارﻩگر ﻣﻰشود. مردم خشمگین با حملهﻭر شدن به او و جلاد و ضرب و شتم آن دو، سکوی اعدام را ﺑﻪ همراه تزیینات مشکی و سرخش از بین ﻣﻰبرند. آﻥها حتی با سربازان هم درگیر شده، و سرانجام، با شلیکﻫﺎی هوایی سربازان متفرق ﻣﻰشوند. بنابراین، یکی از دلایل مهمی که سبب برچیده شدن مجازات علنی شد، بنابر گفتة فوکو، نافرمانی یا مخالفتی است که گاهی از طرف محکوم یا جمعیت نظارﻩگر صورت ﻣﻲگرفت؛ البته، این ﺑﻪ نوبة خود نوعی پایداری مردمی در برابر قدرت هم ﺑﻪ شمار ﻣﻰآید (١۹۷۷، ۵-۶۳).

از این حادثه به بعد، وزیر که همواره خواهان مجازات علنی بود، ﺑﻪ ناچار ﺑﻪشیوﻩهای دیگر مجازات علاقه نشان ﻣﻰدهد، و دربارة آرماﻥشهری که پی‌یر درنظر دارد، سؤالﻫﺎیی ﻣﻰپرسد. آرماﻥشهر پی‌یر، «بوستان قوانین» (چرچیل، 1995، ۳۰) است که در آنجا محکومان را از قفسی آهنین، چندین متر بالاتر از سطح زمین ﺑﻪ حالت معلق نگاه ﻣﻲدارند؛ در جاﻱجای بوستان مردم زیادی به ﺁرامی در رفتﻭآمدند، آنها با شمار زیادی از جرمﻫﺎ هم بیگانهﺍند. اما این بینش رمانتیک پی‌یر با خردورزی او در تضاد است؛ هماﻥگونه که دیاموند ﻣﻲگوید، پی‌یر «سالار خردوز برگزاری مراسمﻫﺎ» و ارائهﮔﺮ راهبردهای نوین «قدرت انضباطی و لطیف» است (۱۳۱). البته، در واقعیت هم طرح او ﺑﻪ دور از اجراست. بدینﺳﺎن، وزیر به ویدوک، مجرم سابقی که اکنون ﺑﻪ سمت رئیس پلیسی شهر پاریس گماشته شده است، روی ﻣﻲآورد.

لوکس Lukes دربارة هویت ﻣﻲگوید: «مفهوم هویت محصولی است که از روابط قدرت ﺑﻪ دست ﻣﻰآید» (١۰۶). ویدوک فردی است که هویت جدیدش را ﺑﻪ قدرت مدیون است. در واقع، او یکی از گفتماﻥهای جدید قدرت در نمایشنامه است که در تغییر چهره، جاسوسی و نفوذ در گروﻩهای خلافﻛﺎر مهارت دارد. ﺑﻪ سخن دیگر، او قدرتی است که ﺑﻪ جهات مختلف در روابط اجتماعی و بین افراد حضور مستمر دارد و از ترفندهای زیادی برای به ﺩام انداختن مجرمان بهره ﻣﻲجوید: «درست سر بزنگا خلافﻛﺎرها رو گیر ﻣﻲاندازم. با رئیس اونا رفاقت ﻣﻲکنم. انگار یه تازه ﻭارد از شهرستانم. تازه از زندان در رفتم. حسابی باهاش رفیق میشم» (چرچیل، 1995، ۲۰). میلز در اینﺑﺎره ﻣﻲگوید که قدرت، همواره، در تغییر و ﺑﻪکارگیری گفتماﻥهایش در تلاش است؛ قدرت پیاپی راهبردهای نویی را تکوین و اعمال ﻣﻲکند (۱۹۹۷، ۱۴-۱۰). ویدوک در نخستین دیدارش با پی‌یر، با چندین تغییر چهره ﻧﻪ تنها او را فریب ﻣﻲدهد، بلکه ﻣﻲگوید «کلاً نمیتونم زندگیم رو بدون جرم ادامه بدم» (چرچیل، 1995، ۱۸). این سخن ویدوک یعنی آنکه گرچه او رئیس پلیس هست و باید برای اجرای قوانین و جلوگیری از جرم اقدام نماید، اما از اختیارات خود سوءاستفاده کرده و زندگی دوگانهﺍی را ﺑﻪ عنوان پلیس/ مجرم همچنان دنبال ﻣﻲکند. در کلامی دیگر، بنا بر گفتة کریتسزر او مأمور فاسد دستگاه قدرت و یکی از مصادیق خودکامگی و تباهی نزد چرچیل است. در حقیقت، او را ﻣﻰتوان با افراد در رأس قدرت در انگلستان نوین همانند دانست (١۲۹). با این همه، ویدوک جذب قدرت گشته، ﺑﻪ بخشی از آن بدل شده، و ﻧﻪ تنها زندگی مجرمانة پیشین خود را ترک نگفته، بلکه تحت عنوان قانون بدان هم مشروعیت بخشیده است (فوکو، ۱۹۸۰، ۶-۴۵).

نقطة مقابل ویدوک، لسنر است. او تبهکاری رئوف است که به ﺩام ویدوک افتاده و در بازداشت پلیس ﺑﻪ سر ﻣﻲبرد؛ اما او «قهرمان رمانتیک» و مردمی است (چرچیل، 1995، ۳). چهرﻩای که چرچیل از او در نمایشنامه ترسیم ﻣﻲکند، فردی است که اهل خواندن ادبیات است و سرگذشت خود را هم ﺑﻪ نگارش درآورده است. طبق اظهار فوکو، او نماد زیباییﺷﻨﺎختی جرم در ادبیات است (۱۹۸۰، ۴۵). لسنر خود را در زندان اینﮔﻮنه معرفی ﻣﻲکند: «من یه الگویم. اصالت دارم، یه شاعر نابغهﺍم که ﺑﻪ عمد آدم کشتم» (چرچیل، 1995، ۲۳). این نحوة معرفی، در حقیقت، پژواک فلسفة روسویی دربارة انسان نیکﺳﺮشت است که در آن، مفهوم گناه و مبدأ شرارت را ﻣﻲتوان در مراحل بازپسین تکامل زندگی اجتماعی انسان نگریست (استامپف، 1988، ۲۹۶). لسنر هم همانند دووال ﺑﻪ خاطر شرایط سخت موجود در جامعة فرانسة سدة نوزدهم ﺑﻪ سوی خلاف کشانده شد. ﺑﻪ بیانی دیگر، این قانوﻥشکنی، اعتراض و پایداری او در برابر گفتمان قدرت است. این درونمایه هنگامی تقویت ﻣﻰشود ﻛﻪ شماری از سرمایهﺩاران و ثروتمندان، لسنر را در زندان ملاقات ﻣﻲکنند. گفتگویی که میان او و آنها شکل ﻣﻲگیرد، درخور توجه است. در حالیﻛﻪ یکی از آﻥها از اینکه چگونه شش خانوار مستأجر ناتوان از پرداخت اجاره را با نابودن کردن خانهﻫﺎیش ﺑﻪ گریز واداشته، سخن ﻣﻲگوید (چرچیل، 1995، ۲۴)، لسنر ﺑﻪ او پاسخ ﻣﻲدهد که چگونه «یه نقاشی از ناپلئون، یه شال ابریشمی و خیلی چیزهای دیگه» را توانسته سالﻫﺎ حفظ کند (همان). اما تفاوت در این است: یکی حاضر است حتی خانهﻫﺎی خود را نابود کند و رحمی ﺑﻪ مردم ندارد، اما دیگری سعی در نگاهﺩاری و ارزش نهادن به هنر و دیگر چیزها دارد. لسنر، همچنین، خطاب به لویی- فیلیپ، پادشاه فرانسه، این سخنان را ﺑﻪ زبان ﻣﻲآورد:

من یه همچین دزدیﺍم اعلیﺣﻀﺮت. ﻣﻲبینی که آدم پلیدیﺍم. پلیس خوبی میتونستم بشم. پولی رو خرج ﻣﻲکنم که کش رفتم. هیچ وقت هم اهمیتی ﺑﻪاون آدمی که پولشو زدم ندادم. وزیر خوبی میتونستم بشم. حقهﺑﺎزم، حریصم و خیلی هم عوضیﺍم. خیلیﻫﺎ فکر میکنن دیوونهﺍم. پادشاه محشری ﻣﻲتونستم بشم...هیچ وقت یه ذره آزادی هم نداشتیم، حتی واسه یه روز خدا. آزادی ارزش این خونریزی رو داره؟ قصد دارم خودمو بکشم، همش همین. یه خودکشی خاص و باشکوه با یه چاقوی تیز خیلی بزرگ... (همان ۲۶)

پیداست که لسنر ﺑﻪ عمد جان کسی را گرفته تا با مرگ خود بدان آزادی که ﺑﻪ دنبالة آن است، دست یابد؛ او آزادی را در مرگ ﻣﻲجوید. تباهی، وجود خودکامگی و تیرگی در جامعه، سبب گرفتن چنین تصمیمی شدهﺍند. چرچیل- نیز همانند جان گی در نمایشنامة اپرای گدایان The Beggar’s Opera (١۷۲۸)- ﺑﻪ شدت از وجود خودکامگی و فساد گسترده در جامعه انتقاد ﻣﻰکند، و دولتمردان انگلیسی را ﺑﻪ صورت افرادی منفعتﻃﻠﺐ و فاسد ترسیم ﻣﻰنماید. سخنانی مانند «هیچ وقت هم اهمیتی به اون آدمی که پولشو زدم ندادم» یا «وزیر خوبی میتونستم بشم» از زبان لسنر، همان شکواییهﻫﺎی چرچیل از دولت تاچر است که از طریق مالیات و راهﻫﺎی دیگر تنها ﺑﻪ افزایش سرمایة خود کمک کرد، نه پیشبرد سیاست رفاه عمومی که تاچر بارها از تحقق آن سخن گفته بود. پس، در اینجا، واژة «وزیر» بر مارگارت تاچر اشاره دارد. یکی از کارهایی که تاچر وعدة تحقق آن را داده بود، رفاه عمومی بود. اما، هماﻥطور که فرای ﻣﻲگوید، رفاه عمومی در دولت تاچر هیچﮔﺎه ﻧﻪ تنها ﺑﻪ بازدهی مناسب در بریتانیا دست نیافت، بلکه ﺑﻪ بروز مشکلات اساسی همچون از بین رفتن ساختار خانواده (چون تکیة تاچر بر فردگرایی بود)، بیکاری فزاینده، فروپاشی شمار زیادی از گروﻩهای اقتصادی و تجاری کوچک و محلی، و همچنین، فساد دولتی گسترده دامن زد (١۰۶). همچنین، پتی نیز ﻣﻰگوید در دورة نخستﻭزیری بانوی آهنین بیش از صدها گروه نمایشی در انگلستان از فعالیت بازایستادند (۳۸۹). در حقیقت، رفاه عمومی او چیزی نبود جز «اقتصاد آبکی لیبرالیسم» (۲۲۷).

طبق گفتة شریدان، لسنر ﺑﻪ عنوان «قهرمان رومانتیک مردمی،» همچون ماهیت جنبش رمانتیک، بر ضد دستگاه قضایی و بنیان جامعة اواخر سدة هجدهم و اوایل سدة نوزدهم تجلی پیدا ﻣﻰکند (۴۲-١۴۰)؛ بنابراین، او تهدیدی جدی برای جامعة آرمانی که بورژوازی در پی ایجاد آن است، محسوب ﻣﻲشود (فوکو، ۱۹۷۷، ۲۸۴). برخلاف دو مراسم مجازات پیشین که هر کدام ﺑﻪ نحوی، اعتراضی را ﺑﻪ همراه داشت، اعدام لسنر در خود زندان انجام گرفت. اما تنها فردی که از اعدام او ابراز تأسف ﻣﻲکند، پی‌یر است؛ چون او تأسف ﻣﻰخورد که چرا «جای لسنر در مرکز بوستانم خالی است... چه ارزش آموزشی بالایی میتونست داشته باشه...در مورد مردم، من عاشق خرد اونام. به خاطر همینم معلم شدم. حسابی از طرح بوستان قوانینم دلسرد شدم» (چرچیل، 1995، ۳۰).

قدرت برای آنکه بتواند افراد را ﺑﻪ تسلط خود درآورد، باید ابتدا بر جسمﻫﺎی آنان چیره شود و هویتﻫﺎی جدیدی را هم از آنان شکل دهد، یعنی، افرادی مطیع از سوژهﻫﺎی خود بسازد (فوکو، ۱۹۷۷، ۸-١۳۶). چناﻥکه گفته شد، پی‌یر عهدﻩدار گروهی نوجوان بزهکار است. هنگامیﻛﻪ او درگیر مسائلی همچون برگزاری مراسمﻫﺎست، مدیر با سوژه قرار دادن آﻥها، آموزﻩهای انضباطی را ﺑﻪ نوجوانان انتقال ﻣﻰدهد. پس از اعدام لسنر، با درخواست مدیر، پی‌یر در کلاس او حاضر ﻣﻲشود تا افزون بر مشاهدة اعمال انضباط شدید بر آنها، شاهد چگونگی خواندن حالات جسمی و رفتارهای بزهکاران برای پیشﮔﻴﺮی از ارتکاب جرم احتمالی باشد. آﻥها را همواره تحت مراقبت شدید و با سلسله ﻣﺮاتب خاصی نگاه ﻣﻲدارند: «هر کسی جایگاه خاص خودشو طبق گروهﺑﻨﺪی که قبلاً شده، داره» (چرچیل، 1995، ۳١). هماﻥگونه که اسمارت ﻣﻰگوید، قدرت با گفتمان انضباطی بر بدﻥهای مسخر، حالات آﻥها را مورد مطالعه قرار داده تا هرگونه علایم جرم را در آﻥها بیابد و خنثی کند (۹-۶۸)؛ این در واقع، پیشﮔﻴﺮی از وقوع جرم یا اعتراض احتمالی است؛ با این همه، همگی آﻥها در بندند. در اینجا، مقصود اصلی چرچیل اشاره بر این مطلب است که زندان افزون بر آنکه گفتمان یا ابزاری کارآمد از قدرت بورژوازی در جامعة مدرن است (فوکو، ۱۹۸۰، ۳۹)، نمونهﺍی از یک جامعة کوچک با افرادی که در آن زندگی ﻣﻲکنند، هم هست: زندانیان، نگهبانان، و دیگر افراد ساکن.

پاسباﻥهای مهربان این نکته را گوشزد ﻣﻰکند که همه تحت مراقبت و تسلط قدرتﺍند، همانند این سخن مدیر که «باید بدونی از اونا در هر لحظهﺍی از روز چی ﻣﻲخواهی» چون ذهناشون در هر لحظهﺍی از روز به یه چارچوب سفت و سخت سریع چفت میشه.» (چرچیل ۳۲). از اینﺭو، انگارة زندان در نمایشنامه ﺑﻪ جامعة بزرگﺗﺮ، یعنی انگستان و دیگر کشورهای اروپایی پیوند ﻣﻲخورد. سیطرهﺍفکنی قدرت، هماﻥطور که گفته شد، بهﻭسیلة شیوﻩهای گوناگونی انجام ﻣﻲپذیرد که کارامدترین آﻥها طرح سراسربین جرمی بنتام است.

در اواخر نمایشنامه، دیدار پی‌یر با جرمی بنتام او را به تحقق آرمانی که در سر داشت، نزدیک ﻣﻲکند. بنتام با او از مدت زمان مجازات کردن سخن ﻣﻲگوید. ﺑﻪ نظر او، هر چه مجازات در زمان کوتاﻩتری انجام گیرد، تأثیرش در جامعه بسیار اندکﺗﺮ است و در عوض خشونت بیشتری اعمال خواهد شد؛ همانند «مجازات مرگ که باید برچیده شود» (چرچیل، 1995، ۳۷). اما در نمایشی که پی‌یر ﺑﻪ این امید ترتیب ﻣﻲدهد که نشان دهد نمایش ﺑﻪ کیفر رساندن فرد محکوم نیز ﻣﻲتواند هراس را در دل مخاطب بیفکند، بنتام که ﺑﻪ عنوان نگهبان در محل حضور داشت، بدون آنکه دیده شود، پست خود را ترک گفته و از محل خارج ﻣﻲشود، ﺑﻪ آرامی پشت سر پی‌یر قرار ﻣﻲگیرد و هدف اصلی سراسربین را به پی‌یر چنین اعلام ﻣﻲکند: «نیازی نیست همیشه تو رو ببینن. اونچه مهمه، اینه که احساس کنی همیشه تحت نظری. زنداﻥبانا میان و میرن. کی ﻣﻲفهمه؟ مثل خطای دید یا یه کلک میمونه» (همان ۴۰). پی‌یر که طرفدار آموزش و ذهنﭘﺮوری از راه ﺑﻰخشونت است، تسلیم اندیشة بنتام ﻣﻲشود. بنتام بر این باور است که هراسﺍفکنی زمانی کارآمد و مفید است که سوژه همواره احساس تحتﻧﻈﺮ بودن داشته باشد، یعنی، روان او آشفتة نگاهی است که همواره ﺑﻪ او ﻣﻰشود. چنین اندیشهﺍی با آلتوسر اینﮔﻮنه همراه ﻣﻰشود که ایدئولوژی افراد را ﺑﻪ سوژﻩ تبدیل ﻣﻲکند، و این امر توسط نهادی با گفتمان خاص خود صورت ﻣﻲپذیرد؛ آﻥها را فراخوانده، و مجذوب خود ﻣﻲکند، زیرا قدرت حاکم در جوامع امروز غربی همواره بر آن است که سلطهﺍش را بر افراد افزایش دهد (۱۷۳).

در سطرهای پایانی نمایشنامه، پی‌یر که ﺑﻪ آموزش آرمانی خود دست یافته است، کارش را گسترش داده و جدای از زندانیان، بر بیماران در بیمارستانﻫﺎ و تیمارستاﻥها هم توجه نشان داده است. او در کرانة دریا ﺑﻪ گردشگری برﻣﻲخورد که از «آسایش امنیت» و علاقة فراوان به خواندن «ادبیات پلیسی» سخن ﻣﻲگوید (چرچیل، 1995، ۹-۴۸). در واقع، سرآغاز ادبیات پلیسی، در اوایل سدة نوزدهم با ویدوک و لسنر بود. پس از آنکه لسنر اعدام شد، ویدوک خود زندگیﻧﺎمة لسنر را چاپ کرد. این دو از نظر زیباییﺷﻨﺎختی، همان دزد و پلیسیﺍند که بارها در آثار گوناگون ادبی و سینمایی پدیدار شدند (فوکو، ۱۹۸۰، ۶-۴۵). با این همه، چرچیل در پاسبانﻫﺎی مهربان فضای خوﺵبینی هم ایجاد ﻣﻲکند. در آوازی که گروهی از محکومان در حضور پی‌یر و زنداﻥبان ﻣﻲسرایند، از آزادی و رهایی در آینده سخن ﻣﻲگویند: «دور از خانه، دور از خانه/ گاهی ﻣﻰنالیم، گاهی هم شکوه ﻣﻰکنیم/ ﺑﻪ چشماﻥ ما بنگرید، شگفتا که/ قاضی سیاﻩپوش ﻣﻲمیرد، وقتی ﺑﻪ چشماﻥ ما ﻣﻲنگرد/ ... بچهﻫﺎ روزی زنجیرهایتان را از هم ﻣﻲدرند/بر طبلی ﻣﻲکوبند/ بچهﻫﺎ قوانینﺷﺎن را زیر پا ﻣﻲگذارند/ روز ما سرانجام فراﻣﻲرسد» (چرچیل، 1995، ۷-۳۶).

پاسباﻥهای مهربان بیانگر این حقیقت است که قدرت بورژوایی که زادة انقلاب ۱۷۸۹ است، تا ﺑﻪ امروز تداوم دارد و توان هر گونه اعتراض جدی مدنی را سلب کرده است. زندانیان این اثر را ﻣﻲتوان ﺑﻪ مثابة کل افراد جامعه دانست که تحت مراقبت قدرت نظارﻩگر توسط سراسربین یا دیگر شیوهﻫﺎی نظارتیﺍند. سراسربینِ بنتام کارآمدترین ابزار کنترل برای جوامع اروپایی ﺑﻪ شمار ﻣﻲآید. ﺑﻪ عنوان نمونه، استفاده از دوربینﻫﺎی مداربسته در معابر شهر ﺑﻪ بهانة کنترل ترافیک، کارآمدی سراسربین را در روزگار کنونی نشان ﻣﻲدهد. همچنین، میلز طرح سراسربین را تنها مختص ﺑﻪ زندان یا بیمارستان نمیﺩاند، بلکه او مرکز شهر لندن را یک نمونة مهم از ﺑﻪکارگیری طرح سراسربین ﻣﻰداند که وجود دوربینﻫﺎی متعدد، نظارت دقیقی از اطراف را برای مرکز کنترل فراهم ﻣﻲآورد (۲۰۰۳، ۴۶).

نتیجه

کاریل چرچیل با نگاهی به مراقبت و تنبیه میشل فوکو، نمایشنامة پاسباﻥهای مهربان را نوشت. در این نمایشنامه، او نشان ﻣﻰدهد که امروزه آزادی انسان غربی وهمی بیش نیست زیرا قدرت انضباطی بر زندگی مردم نفوذ توانمندی دارد و واقعیت را هم از نگاه خود تعریف ﻣﻲکند. در این اثر او بررسی ﻣﻰکند که چگونه قدرت بورژوازی پس از انقلاب فرانسه ﺑﻪطور گستردهﺍی بر جوامع اروپای غربی سیطره افکند. چرچیل جامعة کوچکی همچون زندان را بر صحنه ﻣﻰبرد و آن را ﺑﻪ مثابة کل جامعه ﻣﻰگیرد که در آن زندانیان ﻧﻪ تنها با مراقبت و تنبیه شدید نگهداری ﻣﻲشوند، بلکه ﺑﻪ نمونهﻫﺎی آزمایشگاهی پی‌یر و مدیر تبدیل شدهﺍند. چرچیل موازنة تاریخی در نمایشنامه بین فرانسة انقلابی اوایل سدة نوزدهم و انگلستان کنونی سدة بیستم را با این هدف انجام ﻣﻰدهد که اروپای امروز تفاوتی با آنچه در دو سدة پیش بوده است، ندارد. همان شیوة انضباطی و نظارتی که پی‌یر سرانجام با یاری بنتام بدان دست یافت، امروزه هم ﺑﻪکار ﻣﻲرود: همه تحت نظر هستند.

در پایان نمایشنامه شاهدیم که چگونه پس از آزمایش و خطای چند نظریه، مانند «بوستان قوانین» یا وانمود ﺑﻪ شکنجه کردن محکوم برای هراسﺍفکنی، سرانجام طرح سراسربین جرمی بنتام ﺑﻪ عنوان کارآمدترین راهبرد نظارتی قدرت استفاده ﻣﻲشود. سراسربین در جوامع امروزی تنها در زندان ﺑﻪکار گرفته ﻧﻤﻰشود، بلکه نسب دوربینﻫﺎی امنیتی یا کنترل ترافیک در مرکز شهری همچون لندن کار نظارت بر افراد را برای قدرت حاکم آسان ﻣﻰسازد. از جنگ داخلی از سدة هفدهم ﺑﻪ این سو، در انگلستان، جز وقوع چند جنبش اعتراضی نه چندان فراگیر، انگلیسیﻫﺎ شاهد اعتراض جدی نبودﻩاند. هنگامیﻛﻪ بیشتر کلاﻥشهرهای مهم اروپایی از جمله پاریس غرق در اعتراضات و حتی درگیرﻱهای خیابانی دانشجویان خشمگین علیه خودکامگیﻫﺎ بودند، انگلستان کمترین مشکل را در این زمینه داشت. در این کشور، دولتﻫﺎ، یکی پس از دیگری، با نظارت بر زندگی مردم و فراخواندن آﻥها ﺑﻪ سوی ایدئولوژی قدرت، ﻧﻪ تنها توان هرگونه اعتراض احتمالی را از میان بردﻩﺍند، بلکه افکار عموم را هم با استفاده از رسانهﻫﺎی گروهی و تبلیغات جهتﺩار ﺑﻪ بند کشیدﻩﺍند. افزون بر این، چرچیل ﺑﻪ شدت از سیاست کلی تاچریسم انتقاد کرده، زمینة پیدایش خودکامگی آن را با ظهور خودکامگی و قدرت انضباطی در فرانسة انقلابی برابر ﻣﻲداند. البته چرچیل تنها در پاسباﻥهای مهربان ﺑﻪ بحث قدرت و سیطرة آن ﻧﻤﻰپردازد، بلکه در دو نمایشنامة عرش برین Cloud Nine (۱۹۷۹) و فن Fen (۱۹۸۳) هم از مسائلی مثل خودکامگی، قدرت، و در اولی، سیاست استعماری انگلستان ﺑﻪ شدت انتقاد ﻣﻰکند.

Bibliography
Althusser, Louis.(1984). Other Essays on Ideology. London: Verso.
Aston, Elaine, and Elin Diamond, eds. (2009). The Cambridge Companion to Caryl Churchill. Cambridge: CUP.
Boon, Richard. (1991). Brenton: The Playwright. London: Methuen.
Churchill, Caryl. (1995). Plays: Two. London: Methuen.
Deleuze, Gilles. (1986). Foucault. Trans. Sean Hand. Minneapolis: University of Minnesota Press,
Diamond, Elin. (2009). “On Churchill and Terror.” The Cambridge Companion to Caryl Churchill. Eds. Elaine Aston and Elin Diamond. Cambridge: CUP. 125-43
Foucault, Michel. (1977). Discipline and Punish: The Birth of the Prison. Trans. Alan Sheridan. London: Allen Lane.
---. Power/ Knowledge. (1980). Ed. Colin Gordon. Brighton: Harvester.
Fry, Geoffrey. (2008). The Politics of the Thatcher Revolution: An Interpretation of British Politics, 1979–1990. Hampshire: Palgrave.
Hamilton, Paul. (2003). Historicism. 2nd ed. London and New York: Routledge.
Kritzer, Amelia Howe. (1989). “Theatricality and Empowerment in the Plays of Caryl Churchill.” Journal of Dramatic Theory and Criticism. Kansas: KUP. Vol 17, No. 3. 125-31
Lukes, Steven. (2005). Power: A Radical View. 2nd ed. New York: Palgrave Macmillan.
Mack, M. P.) 1962(. Jeremy Bentham: An Odyssey of Ideas 1748–92. London: Heinemann.
Melossi, Dario. (2004). “Theories of Social Control and the State between American and European Shores.” The Blackwell Companion to Criminology. Ed. Colin Sumner. Oxford: Wiley-Blackwell. 32-48
Mills, Sara. (1997). Discourse. London and New York: Routledge.
---. (2003). Michel Foucault. London and New York: Routledge.
Patterson, Michael. (2003). Strategies of Political Theatre: Post-War British Playwrights. Cambridge: CUP.
Pattie, David. (2006). “Theatre Since 1968.” A Companion to Modern British and Irish Drama. Ed. Mary Luckhurst. Oxford: Wiley-Blackwell. 385-97
Semple, Janet. E. (1993). Bentham’s Prison: A Study of the Panopticon Penitentiary. Oxford: OUP.
Smart, Barry. (2002). Michel Foucault. 2nd ed. London: Routledge.
Stumpf, Samuel. (1988). Socrates to Sartre: A History of Philosophy. 4th ed. London: McGraw-Hill.  
Zeymaran, Mohammad. (1390/2011). Michel Foucault: Danesh va Qodrat (Michel Foucault: Knowledge and Power). 6th ed. Tehran: Hermes.