بحران هویت و جستجوی خویشتن خویش موضوعی است که از قرن شانزدهم یعنی از دورانی که اومانیسم انسان را از ماهیت خویش آگاه ساخت‘ مورد توجه نویسندگان فرانسوی قرار گرفته است. مسئلة جستجوی هویت همواره با اسطورة "عصر طلایی" در هم آمیخته: این عصر بیانگر بهشت زمینی‘ دست نیافتنی و آرمانی است‘ جزیره ایست که نیک بختان در آن به دور از رنج کارها و پیکارها به سر می برند. ادبیات پایانی قرن بیستم نیز به نحوی مسئله جستجوی هویت را مورد توجه قرار داده: هر نویسنده به سبک خویش به آن پرداخته است. در میان سایر آثار داستانی این قرن‘ اثر ژان- ماری گوستاو لوکلزیو نیز به طرح موضوع جستجوی هویت در قهرمان داستان خویش که شباهت های فراوانی با نویسنده دارد پرداخته و نشان داده که این تلاش به کشف مهمی می انجامد: کشف عصر طلایی‘ یعنی تنها گنجی که می تواند تعامل و توازن میان انسان و طبیعت را به ارمغان آورد و بیگانگی او با جهان پیرامونش را از میان بردارد. بنابراین نویسندة مقاله تلاش می نماید تا نشان دهد که چگونه قهرمان اصلی داستان‘ به مانند سالکی‘ پس از پیمودهن سیر آیینی خود‘ به واسطة شناخت هویت خویش به جهانی آرمانی دست می یابد. به این ترتیب جویندة طلا ‘ در سیر کیمیایی خود‘ دگرگون و شیفتة گنجی دیگر می شود: گنجی که تنها به واسطة دستیابی به عصر طلایی از طریق دستیابی به هویت خویش میسر میشود.